در بخشی از یک یادداشت که در روزنامه مذکور به چاپ رسیده آمده است: مهاجرت محسن چاوشی از جلسهای در لابی هتل استانبول شروع شد. پیشنهاد مالی سنگین. درخواستهایی برای اجرای آثاری علیه ایران و با گرایشهای سیاسی رادیکال. آدمهایی با رزومههای مشخص و البته خطرناک. پرنفوذ در مافیای موسیقی لسآنجلس و خطرناک در بین تهیهکنندهها و کنسرتگذاران خارج از ایران. محسن چاوشی گفت خبر میدیم.
در ادامه نوشته شده است: تا خود فرودگاه تهران حرف نزد و سرش توی گوشی بود. تشر بدی به یک دوست مشترک که رابط این قرار بود زد و تا مدتها تلفنش را هم جواب نداد. دوباره دود شد. یک ماه تمام خبری ازش نبود و بعد با ارسال یک قطعه جوابش را به آنها داد. قطعه “پرچم سفید”.
این روزنامه نوشته است: ارسال این قطعه بدون هیچ حرف و گلایهای مشخص بود که تا چه اندازه قرار است مواضعش را درباره آن پیشنهادها علنی کند. کسی که پرچم سفید و نخلای بی سر خوانده، حالا چرا باید به همانها حملهور شود؟ او حملاتش را کرده. با “خوزستان”، با”دبی”، با “داغ جوون دیده پرپر منم…”.
همچنین در بخش دیگری از مطلب این روزنامه درباره پیشنهاد سایتهای شرطبندی به محسن چاوشی افشاگری شده است، پیشنهادی که چاوشی آن را هم رد میکند. سازندگی نوشته است: زنگ زدند با پیش شمارهای که مال ایران نبود. دو هفته تمام پیگیر ارتباط با او بودند و از مقاصد خیر و انسانی میگفتند. به مرور مشخص شد از عوامل ایرانی سایتهای شرطبندی در خارج از کشور هستند. خیلی قبلتر از مهاجرت این چند خواننده جوان پاپ و ظاهرا همزمان، همین پیشنهادها به چند خواننده رپ نیز داده شده بود: برای هر استوری ۲۰۰ هزار دلار!
این روزنامه نوشته است: سرسامآور بود و باورنکردنی. اما چاوشی خندید و قبول نکرد و دو هفتهای ناپدید شد. چاوشی وقتی قرار است “نه” بگوید ناپدید میشود. به قول خودش “نیست” میشود تا آبها از آسیاب بیفتد.