کامران رسول زاده شاعر، آهنگساز و خواننده کشورمان در گفتگو با خبرنگار خبرگزاری شنو در رابطه با زندگی هنری و حرفهایی خود گفتگوی جذابی داشت که در اینجا میخوانیم.
ورود شما به عرصهی هنری چگونه اتفاق افتاد؟ زمینهی خانوادگی چقدر در آن دخیل بود؟
اتفاقاََ خیلی زمینه خانوادگی نداشتم و در یکی از شعرهای خودم نوشتهام که «پدرم کوه بزرگ غم بود مادرم پشت در خانه کوچک ما رشته کوه غم داشت». ما از آن دست خانوادههایی بودیم که در سطح پایینتر از طبقه متوسط زندگی میکردیم، یک خانواده شلوغ و پرجمعیت، ۸ فرزند و در مجموع یک خانواده ده نفره بودیم و فکر میکنم زمینه و سابقه موسیقی در هیچ کدام از افراد خانواده من نبوده اما خوب من به هر حال در خانواده دچار این مسیر عاشقانه شدم و یک مقدار مسیرم با بقیه اعضای خانواده فرق میکند؛ انتخاب و ورودم به شعر و موسیقی خیلی مبتنی و متکی به حس و لحظههای خودم بوده چون اساساً من تحصیلاتم هنر نیست و مهندسی نرم افزار خواندهام و این رشته فنی بود ولی خوب شما یک ماشین را تصور کنید که وادارش میکنید به فهم زبان، این هم یک اشاراتی به این داشت که من سعی دارم به یک زبان و یک ادبیات منحصر به خودم حتی اگر خیلی ساده و سهل و ممتنع هست برسم.
من در نوجوانی بسیار شیطنت داشتم که البته خاصیت نوجوانی این هست و در آن سالها دبیر ادبیات سوم یا چهارم دبیرستان من بعد از خواندن انشاء منتقدانهی من از شرایط و اوضاع مدارس که تضمینی از مقدمهی گلستان (منت خدای عزوجل) بود برای من این بیت را نوشت و توصیه میکرد که آن روز خیلی روی من تأثیر گذاشت و من را به سمت نوشتن سوق داد.
نظر شما راجع به جشنواره موسیقی فجر چیست؟
جشنواره فجر به نظرم یک اتفاق جدی در حوزه هنر و عرصه هنر امروز است و تقریبا از معتبرترین اتفاقات هنری هست و به نظر میرسد که کارشناسیهای خیلی جدی و داوریهای دقیقی در آن اتفاق میافتد؛ از همه مهمتر اینکه مخاطبان عرصههای مختلف هنری مثل سینما، تئاتر و موسیقی اقبال ویژهای نسبت به این موضوع دارند و پیگیری میکنند.
کامران رسولزاده در جواب یکی از مخاطبان شنو که پرسیده بود «چگونه انقدر عاشقید؟» گفت:
عاشقی دست خود آدم نیست و عاشقی با فطرت من درگیر است ما از لحظه تولد با معجزه عشق به دنیا می آییم. اساساً ورود ما به دنیا خیلی عاشقانه است، زندگی یک رنج عاشقانه زیباست.
فکر میکنم مسببش شعر هست برای اینکه شعر فرصت میده به من تا معشوقی را تصور کنم که شبیه دست نیافتنیترین معشوق جهان است. من تعریفی را از عشق دارم که شاید منحصر به خود و زندگی درونی خودم باشد، که عشق نرسیدن به دست نیافتنیترین معشوق جهانه و حتی خود نرسیدن نیست، رفتاری که در گزاره نرسیدن تجربه میکنیم و بهش میرسیم رفتاری که سرشار از اخلاق و احترام به معشوق است که متاسفانه در دنیای امروز کم رنگ شده و معشوق بداعتش را از دست داده و خیلی دم دستی شده. به این خاطر عاشقم که عشق، به من انرژی زندگی میدهد و باعث میشود بنویسم و همیشه فکر میکنم راه نجات بشر از بین واژهها میگذره و با واژهها میتوانیم جهان زیباتری بسازیم. فلسفههای دیگر هم که میگن نه اینطوری نیست و زندگی کوتاه باید خیلی در لحظه فکر کرد در لحظه زندگی کرد اینها به لحاظ روانشناختی شاید درست باشد ولی عشق سیر در گذشته و آینده است؛ یعنی گذشته است که آینده است، آیندهای است که گذشته است. عشق، همه زندگی ما است به خاطر همین ترجیح میدهم حداقل بین شعرها هم اینقدر عاشق باشم.
چطور وارد حوزهی ترانه شدید؟
تمام خاستگاه اتفاقات هنری در من، شعر است. ترانه هم همین رفتار را داشت یک دورهای که به موسیقی ایرانی ردیفهای آوازی و سازی پرداختم، ساخت تصنیف و ترانه هم جدی شد و چون شعر را با غزل شروع کرده بودم و بعد به فرم آزاد و سپید رسیده بودم ترانه هم همزمان با موسیقی در ذهنم شکل گرفت؛ یعنی یک خاصیت تألیفی برای من داشت و خود من مولف آثاری بودم که خواندهام و همزمان ملودی و ترانه را هم مینوشتم. فکر میکنم اولین ترانه من برمیگرده به ۲۱ یا ۲۲ سالگی و بعد در سن ۲۴ یا ۲۵ سالگی یکی از ترانههای جدی خودم، که ترانهی «درخت» هست را نوشتم که یک غزل ترانه هم میتوان تلقی شود و به هر حال احساس میکنم برای من ترانه خیلی جدا از شعر نیست.
کدام بخش از فعالیتهای شما بیان دقیقتری از احساس شما دارد؟
من فکر میکنم تمام این اتفاقات به ضرورت رخ میدهد در دورهای اگر ضرورت ایجاب کند در قالب شعر احساس و اندیشه و نگاهم به جهان را بیان میکنم یا حتی به صورت نمایشنامه بوده گاهاََ هم پیش میآید به صورت موزیکال این اتفاق بیافتد؛ اولویت و ارجحیتی ندارد که در کدام عرصه کارم را ارائه بدهم. این احساسم هست که باید در لحظه درگیر خلق اثر هنری شود، البته تمام این اتفاقها ریشه در شعر دارند و شعریت و رفتار استعاری میتواند معرف هنر باشد وگرنه قالب و ساختار میتواند تغییر کند. برای من محدودیتی وجود ندارد ولی به هرحال ترانه به عنوان یک مخلوق آهنگین که محصول هم آغوشی شعر و موسیقی است مخاطب گستردهتری دارد. به ضرورت اینکه ما انسانها فطرتاََ و غریزتاََ نیاز به موسیقی داریم و شوپنهاور هم یک جایی اشاره کرده که تمام هنرها در تلاشند که به موسیقی برسند چون موسیقی زبان بیواسطهای دارد و حالا اگر با متن ترانه همین همراه شود تأثیر گذاریش و در واقع معاشرتش با مخاطب خیلی کاملتر میشود.
در کدام بخش از فعالیتهای خود دوست دارید که شناختهتر شوید؟
برمیگردد به همان ضرورت ولی خودم تمام ژانرها و تمام ساحات و عرصههای هنری را به شرطی که چارچوب و ساختارش را با مطالعه و با ممارست بشناسم دوست دارم تجربه کنم. برای من مهم این هست که اثر هنری به خلوت مخاطب برسد و بتواند در نگاه و سطح آگاهی و جهان بینش تاثیر بگذارد. اینکه دوست دارم در کدام عرصه تلاش کنم، با توجه به تعداد حوزههایی که در آنها کار کردم جز همان خط اصلی است که به آن اعتقاد دارم، یعنی یک رفتار استعاری که مخاطب را درگیر کند و به یک سطح آگاهی جدید و یک جهان جدید دعوتش کند.
ایده «هم بغض من» از کجا آمد و حرف نهانش چه بود؟
«هم بغض من» یک عاشقانه پر از امید است. اشاره به عشق دارد که شاید در این روزها در فرهنگ اجتماعی بشر امروزی و در کشور خودمان کمرنگ شده، عشقی که حتی با نبود معشوق هم میتواند ادامه پیدا کند و درون یک عاشق را به چالش بکشد و درونش را همچنان زیبا نگهدارد و معشوقش هر روز و هر لحظه زیباتر شود. ترانه و ملودی این اثر متعلق به من بود و با دوست هنرمندم بهنام شهرکی عزیز کار را تنظیم کردم و این فرصت را داشتیم که بتوانیم با یکی از گروههای زهی خیلی معتبر به اسم«استانبول استرینگ» این کار را در کشور ترکیه ضبط کنیم. سناریو نویسی و کارگردانی این اثر هم با خود من بوده، یک گروهی از دوستان مستعد جوان که تعدادشان زیاده و همشان الان در ذهنم نیست همکاری داشتیم ولی در حوزه تصویر و تدوین آقای مهدی مرودشتی و گروهشان با دستیاری یاسمین برزگری و خیلی از دوستان دیگر مثل خانم صابره مسعودی بازی کردند و کمک کردند تا بتوانیم این اثر را در تمام وجوه عاشقانه ثبت کنیم و یک تعریف کلاسیک و عمیق از عشق در جان این ترانه بریزیم. البته همان دوران در ترکیه یک ورژن ترکی نوشتم و این کار هم ساخته و ضبط شد.
در کل «هم بغض من» یک اتفاقی بود که بعد از یک سکوت نسبتاََ طولانی، برای من اتفاق افتاد و فکر میکنم که روح کاملی داشت؛ با توجه به مولفهها و دوستانی که درگیر تولید این اثر شدند و همه چیز از شعر و معشوق گمشده شعرها شروع شد.
از تجربهی ساخت آلبوم و اثر با زبان دیگر بگویید؟
موفقیت در آلبومهایی که در فضای دیگر فرهنگی، تولید میشود یک مقدار سختتر هست چون شما باید به تمام فرهنگ و زبان مشرف شوید؛ منظور از زبان، زبان به مثابه اندیشه است. کسی که میخواهد برای فرهنگ دیگر کار بسازد حتما باید زبان و فرهنگ را در حدی بشناسد که بتواند به این زبان اندیشه کند و با زبان فکر کند.
این اتفاق فرصتی بود که من بتونم این زبان را تجربه کنم و آثاری هم در این حوزه ساختم. همه این بازیها از نقطهای شروع شد که من به یک ملودی و اثر معروف دهه ۹۰ ترکیه از یک خواننده معروف به نام مورات ککیلی آشنا شدم و با اجازه رسمی از خودشون به زبان فارسی بازنویسی کردم و به اتفاق خواننده و معرف اصلی این اثر به دو زبان اجرایش کردیم و اسم این ترانه را «همین امشب از غصه میمیرم» گذاشتیم. آنجا بیشتر با زبان و فرهنگ ترکی آشنا شدم و یکسری آثار در این حوزه ارائه کردم. مثلاََ مجموعه مرگ ماهی که یک مجموعه شعر به زبان فارسی و ترکی بود و بعضی از آثار کوتاه خودم که ظرفیت شعر به زبان دیگر را داشتند به زبان ترکی ترجمه کردم و آن هم منتشر شد.
اوضاع موسیقی ایران رو چطور ارزیابی میکنید؟
دهه ۵۰ برای ما، دهه درخشانی در موسیقی محسوب میشود که هم در موسیقی ایرانی، موسیقی تلفیقی، موسیقی پاپ و حتی موسیقی راک تکامل اتفاق افتاد؛ آثار جاودانهای در این دوره ساخته و ثبت شدند اگر با این دور قیاس کنیم به نظرم از دهه ۵۰ تا الان به سمت افول رفتیم یعنی چیز تازهای به ما اضافه نشده هیچ، ظرفیتها و ارزشهای آثار دهه پنجاه را هم گم کردیم و گوش مخاطب رو منحرف کردیم و ذاعقهی مخاطبین را هر روز و هر لحظه تغییر دادیم. یکی از دلایل این اتفاق میتواند همین تکنولوژیک شدن و الکترونیک شدن موسیقی و از دست دادن روح نوازندگی در آثار باشد. موسیقی الکترونیک در واقع یک فلسفه است که بخاطر ریتم تند، امروزی ساخته شده و کارکردهای مختلف دارد. من منکر آثار درخشانی که در این حوزه وجود دارد نیستم اما وقتی که به فلسفه مشرف نشویم و فقط با استفاده از ابزار هارمونیهایی از آن جنس موسیقی بسازیم طبیعتاً ممکن است اتفاقات خوبی نیفتد.
موسیقی ما در دهه ۵۰ به یک بلوغ و بالندگی در متن ترانه، ملودی، هارمونی و سازبندی رسیده بود. آثار درخشانی که واروژان و مرحوم بابک بیات ساخته بودند یا ترانههای بسیار درخشان دوره شهریار قنبری، ایرج جنتی عطایی و اردلان سرفراز به جای گذاشتند، میتواند الگوی خوبی باشد ولی فکر میکنم از آن دور شدیم. البته این آثار ریشه در ادبیات و شعر دهه سی و چهل داشتند که یک دهه درخشان در شعر پس از نیما بود. به همین دلیل اصالت جدیتری داشت و انگار ما شعر را هم از آن روزگار گم کردیم و تلاش شاعرانی مثل من در این سالها این بود که پلی بشم، برای اینکه مردم به آن شعر و فضای شعری و آثار درخشان برگردند؛ چون واقعا اتفاقات بزرگی در زبان شعر شاملو، فروغ و شعرهای اخوان افتاده و زبان و شعر به غایت زیبایی رسیده. در این دوره ما یک مقدار راه را گم کردیم و نیاز به چراغ داریم و این چیزهایی که من نوشتم، تلاش کردم و خلق کردم و منتشر کردند بیشتر شبیه چراغ بوده، تا اینکه به گذشته اشاره کنم و نشان بدم باید مطالعه کنیم چه بسا اگر به گذشتههای دورتر و ادبیات کهن بریم لذت فراوانی در آن پیدا میکنیم. متنهای درخشانی مثل تذکره الاولیأ، تاریخ بیهقی و… مثل تمام آثاری که وجود داشتند و نیاکان ما زحمت کشیدند و ما یک مقدار کوتاهی کردیم در حقشان؛ منظور از ما همه عوامل جامعه است از حاکمیت بگیر تا خانوادهها، نظام آموزش و پرورش، سازمانهایی که به موسیقی مربوط و تک تک افرادی که مراقب خلوتشان نیستند و برای زندگی انسانی و اخلاقی خود کمتر وقت میگذارند؛ زندگیشان مادی شده، ریتم زندگیها تند و تکراری و خیلی مبتنی بر لذتهای لحظهای شده، همه اینها دست به دست هم داده تا ما آتیش خرد بزرگ رو گم کنیم، امیدوارم که یک روزی دوره بازگشت به شعر و ادبیات کهن شروع شود.
صحبت آخر با مخاطب
دوست دارم مخاطبانم به گذشته و پشت سرشان نگاه کنند و ببینند چه آثاری، با چه خون دلهایی ساخته، ثبت و نوشته شده و برای فرهنگ و زحمات اجدادمان در حوزه ادبیات موسیقی سینما ارزش بیشتری قائل شوند تا بتوانند خودشان غربالی باشند برای تشخیص آثار خوب و بد. چون رسانهها و دستهایی که پشت پرده هستند به خاطر منافع مالی نمیگذارند که هر اثری منتشر و شنیده شود، این را باور کنند که تکرار آثار سطحی بعد از یک مدتی برایشان یک جدیت میشود و انگار ذائقه و گوششان تغییر میکند. اصرار من برای توجه بیشتر به گذشته به دلیل این است که ریشههای ما آنجاست و اگر به آنها توجه نکنیم ریشههای این درخت کهن ضعیف میشود و ثمره آن یعنی اخلاق و خرد جمعی هم به خوبی در جامعه دیده نمیشود و این درخت میوههای ضعیفی میده.
انتهای پیام/