به گزارش خبرگزاری شنو ؛ وقتی سخن از همراهی موسیقی در دوران دفاع مقدس به میان میآید، شاید برخی گمان کنند که اهالی موسیقی در آن زمان در استودیوها مشغول ضبط و تولید آثار بودهاند و حاصل کارشان در رادیو و تلویزیون و یا در جبههها پخش میشده است. البته که بخشی از تولیدات موسیقی به همین روش به گوش همه میرسید؛ اما…
در این میان اما ماجرایی جالب هست که شاید در دنیا بینظیر باشد؛ ماجرای سفرهای ارکستر سمفونیک تهران به جبههها برای اجرای موسیقی…
بودند هنرمندانی که رنج سفر و خطرِ رفتن به جبههها را به جان میخریدند و برای بالا بردن روحیه رزمندگان تا خط مقدم هم میرفتند تا در آنجا اجرایی زنده برای رزمندان داشته باشند. ویدیوهایی در همین چند سال گذشته در فضای مجازی پخش شده که هنرمندان مختلف تا جبهههای جنگ رفتهاند و در آنجا به اجرای موسیقی برای رزمندگان پرداختهاند.
ارکستر سمفونیک تهران با ترکیبی کامل چند بار به جنوب کشور میرود تا برای رزمندگان اجرا داشته باشد. نخستین سفر به اهواز بوده که در اردیبهشت ۱۳۶۴ انجام امیشود. در این سفرها، تعددِ نوازندگان و البته سازهای زهی کار را برای ارکستر مشکل میکند و شرایط آب و هوایی اجازه اجرایی با کیفیت را به ارکستر سمفونیک تهران نمیدهد. در نهایت نوازندگان به این نتیجه میرسند که سازهای بادی و کوبهای بهترین کاربرد را در جبههها دارند و در فضای باز با این سازها میتوان اجرایی بهتر ارائه داد. سفرهای ارکستر از آن زمان شکل میگیرد و تا سال ۱۳۶۷ ادامه مییابد.
در آن زمان محمدرضا جعفری بهنام صدابردار ارکستر بوده است. او در بیشتر سفرها ارکستر را همراهی کرده و درباره این سفرها میگوید: «چند خواننده ثابت داشتیم. یکی مهرداد کاظمی و دیگری محمد گلریز بود. آقایی به نام قدرتاله مشایی هم با ما میآمد. شمس نیکنام هم با ما میآمد و «ای لشگر صاحبزمان» را میخواند. در استودیوی دفتر موسیقی اثری با آهنگسازی حشمت سنجری را با صدای رشید وطن دوست ضبط کردیم که نامش «جنگ جنگ تا پیروزی» بود. آقای وطن دوست در برخی سفرها همراه ما میآمد و این قطعه را میخواند.
پای ثابت خوانندگان ارکستر مهرداد کاظمی، محمد گلریز، رشید وطن دوست، مهدی شمس نیکنام، قدرت اله مشایی و جهانگیر زمانی بودند. از این میان بیشتر آثاری که اجرا میشد با صدای کاظمی و گلریز بودند.»
ارکستر در سفرهایش به جبههها، با فاصله اندکی نسبت به خط مقدم فضا را برای اجرا مهیا میکردند. مهرداد کاظمی که یکی از خوانندگان اصلی در این سفرها بوده، گویا شیمیایی شده و اکنون در امریکا مشغول درمان است.
جعفری بهنام میگوید: «مهرداد کاظمی در حلبچه شیمیایی شد و ۹۰ درصد شُشهایش از بین رفت. اکنون در امریکاست و توان پرواز ندارد و دکتر به او اجازه پرواز نمیدهد.»
رهبری این ارکستر در آن سفرها برعهده ابراهیم نظری بوده و حسین خضرلوزاده مدیر کل مرکز سرود و آهنگهای انقلابی بوده است. برخی از اعضای ارکستر در سفر به جبههها عبارتند از: اخوان، خلیل علییاری، منوچهر پناهینژاد، حسین محمدی، کرمانی، رشید وطن دوست، مهدی شمس نیکنام، سیداحمد زرگر، مهدی محمودی، مهرداد عباسی، قدرت اله مشایی، جهانگیر زمانی و مسعود لقا.
جعفری بهنام میگوید: «نماینده ولی فقیه در کرمانشاه در آن زمان حاج آقا زرندی بود که به ما میگفت: اسم شما را به اشتباه گروه سرودهای انقلابی گذاشتهاند و باید به شما بگویند گروه روحیه. آقای زرندی گفت: «شما میخواهید بروید، بروید. اما من میخواهم این موسیقی را بشنوم و ببینم که این چه موسیقی است که رزمندگان را به وجد میآورد. ایشان ماند و اجرای ما را دید و شنید و بسیار از ما تشکر کرد.»
سفرهای زیاد خاطرات تلخ و شیرین هم دارد. جعفری بهنام درباره یکی از خاطراتِ تلخش میگوید: «به نقطه صفر مرزی رسیدیم در منطقه نودوشه. تصمیم گرفتیم برای اهالی آنجا که مصیبت بسیار دیدهاند و شیمیایی هم شدهاند، اجرایی داشته باشیم. در مسجد آن محل رفتیم و آماده اجرا شدیم. دیدم همه با عینک دودی آمدهاند. پیش خودم گفتم اینها چرا با عینک دودی آمدهاند و چرا میخواهند ما را از پشت عینکهای دودی ببینند. وقتی علتش را فهمیدم از خودم شرمم آمد و خودم را هرگز نمیبخشم. حتی الان هم از خودم شرمندهام. ماجرا این بود که همهی اهالی آن منطقه براثر بمبهای شیمیایی عراق نابینا شده بودند و به همین دلیل عینک بر چشمشان بود.»
در آن سالها مهرداد کاظمی، معاون هنری – سیدجوادی، مدیر کل مرکز سرودهای انقلابی و حسین خضرلوزاده و من بود. ما چهار نفری این طرح را آماده کردیم و پیشنهادش را مطرح کردیم. در نخستین گام چون تجربه نداشتیم، چهار اتوبوس آدم فرستادیم که مجبور شدیم در همان اهواز ماندگار شویم و جلوتر نرویم. تعداد آدمها زیاد بود و نمیشد از آن جلوتر رفت.
جعفری بهنام میگوید: «هر سفر حدود ۳۰ روز طول میکشید. سعی میکردیم در جاهای خاص، سه یا چهار اجرا داشته باشیم. شبها در سنگرها و در کنار رزمندگان میماندیم. رزمندگان استقبال خیلی خوبی از ما داشتند. ما مهمانان ناخوانده بودیم و رزمندگان آزوقهشان را با ما تقسیم میکردند. در سومار بودیم و یکی از رزمندگان سربندش را باز کرد و به سرِ مهرداد کاظمی بست و گفت تو از من رزمندهتر هستی و موجب بالا رفتن روحیه ما میشوی. فکر کنم هنوز هم کاظمی آن سربند را داشته باشد. من همیشه احساس میکردم از آن سربند همیشه بوی صداقت و معرفت میآید.»
از میان کسانی که در آن زمان با ارکستر به جبههها رفتهاند، بسیاری بازنشست شدهاند. تعداد اندکی از آنها هنوز مشغول کارند. برخی از آنها هنوز در ترکیب ارکستر سمفونیک مشغول نوازندگی هستند. تعدادی از خوانندگان کُر هم هنوز فعالیت دارند. برخی از نوازندگانی که آن زمان در ترکیب ارکستر به جبههها رفتهاند، اکنون بچههایشان در ترکیب ارکستر سمفونیک تهران نوازندگی میکنند.
جعفری بهنام میگوید: «زمان هر اجرای ما بستگی به زمان و موقعیت و امکانات داشت. ممکن بود به ما بگویند یک ربع یا نیم ساعت در امان هستید، یا در برخی جاها که موقعیت خیلی امن بود گاهی یک ساعت هم برنامه اجرا میکردیم. زمان اجراهایمان بستگی به زمانی داشت که فرماندهی آن قرارگاه به ما اعلام میکرد. «هر که دارد هوس کربلا» را در همه جا اجرا میکردیم. «لشگر صاحبزمان» و «جنگ جنگ تا پیروزی» را خیلی درخواست میکردند که همیشه اجرا میکردیم. در برخی جاها که زمان بیشتری داشتیم، برخی قطعههای مذهبی و مناسبتی را هم اجرا میکردیم.
برخی رزمندگان هم ذوق شعری داشتند و شعرشان را به دست ما میرساندند. بچهها هم بر روی همین شعرها ملودی میگذاشتند و بلافاصله در همانجا برایشان آن قطعه را اجرا میکردیم. این کار برایشان بسیار جذاب بود.
رئیس جمهور آن زمان حضرت آیتالله خامنهای بود. بعد از جنگ و زمانی که از ما در تالار وحدت تقدیر شد، خودِ آقای خامنهای آمد و از ما تقدیر کرد. وزیر مسکن و شهرسازیِ آن زمان هم چند خانه مسکونی به رزمندگان دادند. متاسفانه این خانهها به کسانی رسید که ما هیچوقت آنها را در سفرهای ارکستر ندیدیم. کسانی آن خانهها را گرفتند که وقتی هنگامِ سفر به جبههها میشد، از چند روز جلوتر، به یکباره بیمار میشدند.»
ارکستر سمفونیک تهران و نوازندگانش، پیش از آغاز عملیات فاو برای رزمندگان لشگر ثارالله اجرا داشتهاند، آن زمان فرمانده لشگر ثارالله سردار سلیمانی بود. جعفری بهنام درباره این اجرا میگوید: «حاج قاسم سلیمانی خیلی هم از ما استقبال گرمی داشت. در آنجا یکی از استادان دانشگاهم را دیدم که خودش رزمنده بود. جالب اینکه این استاد دانشگاه تا من را دید گفت موتور برقمان خراب است و بیا درستش کن. من هم درس پس دادم و موتور برق را درست کردم. من همه قشری را در جبهه دیدم.
حاج قاسم دستور میداد که به نحو شایسته از ما استقبال شود. خودش میآمد و اجراهایمان را از نزدیک میدید. بعد از اینکه جنگ تمام شد، حاج قاسم از من خواست تا کاستی برای لشگر ثارالله تهیه کنم. من هم با سفارش چند شعر و با کمک آهنگسازان، چند قطعه آماده کردیم و گلریز هم این آثار را خواند. زمانی که زندهیاد آیت الله رفسنجانی رئیسجمهور بود، برای افتتاح پروژهای به کرمان رفته بود و برای این مراسم ما را به کرمان دعوت کردند. ما هم رفتیم و این قطعهها را در آن مراسم اجرا کردیم. سه روز در کرمان بودیم و هر سه روز حاج قاسم در کنارمان بود و تمام اجراهای ما را میدید.