به گزارش خبرگزاری شنو، در مطلب این روزنامه آمده: اظهارات اخیر وزیر ارشاد درباره بازگشت نصرالله معین به ایران در فضاهای مختلف بازخوردهای بسیاری داشت؛ محمد مهدی اسماعیلی پس از جلسه هیات وزیران در جمع خبرنگاران در پاسخ به پرسشی درباره بازگشت هنرمندانی مثل معین گفته بود: «حضور ایشان در ایران هیچ مشکلی ندارد و طبق قوانین انجام میشود. هر کاری درباره هر فردی انجام شود، طبق قانون انجام میشود. اجازه فعالیت قدم بعدی است اما حضورشان در ایران هیچ مشکلی ندارد.»
این پاسخ آغازگر واکنشهایی بود که سابقه این شکل دعوتها و بلامانع بودنها را در فضای مجازی پیش کشید. برخی گفتند با حبیب محبیان چه کردند که حالا معین بخواهد به ایران بیاید؟ بعضی دیگر از هنرمندانی یاد کردند که در همین آب و خاک زندگی میکنند و به گفته خود مسوولان اجازه فعالیت ندارند! گروهی دیگر این حرفها و وعدهها را در ردیف شعارها و تبلیغات بیمصرف ارزیابی کردند. اینکه سرچشمه چنین اظهاراتی که یکباره در همه رسانهها تیتر میشود، کجاست و اصلا چرا این مساله موضوعیت پیدا میکند و اینکه چرا این همه نسبت به چنین اظهاراتی موضعگیری میشود، پرسشهایی است که از چند هنرمند و پژوهشگر موسیقی پرسیدیم.
ترقی معکوس در مدیریت فرهنگی علیرضا امینی
از مشکلات فرهنگی در این کشور یکی این است که به جای مهندسی فرهنگ با نوعی عملگی فرهنگی روبهرو هستیم. استفاده از ابزارهای فرهنگی، دچار انحطاط، افت و نزول شده مصداق شعر معروف «از دستبوس میل به پا بوس کردهایم/ خاکم به سر ترقی معکوس کردهایم» دقیقا وضعیت الان است. دولتی که در ابتدا با تتلو شروع میکند، طبیعی است که در ادامه به فکرِ وارد کردن معین باشد. البته در اینجا درباره سطح کار هنری آقای معین صحبت نمیکنم؛ منظور من این است که وقتی شروع این باشد، وعدههای توخالی هم این میشود. مشکل محبوبیتِ دولت است و دولت برای به دست آوردن محبوبیت به هر ابزاری دست میزند.
ما مشکلی با شخص یا نام خاصی در حوزه فرهنگ و هنر نداریم مساله اصلی ما این است که دولت به دنبال ایجاد محبوبیت است اما از ابتدا متوجه ساختار فرهنگی و اجتماعی ایران نشده است. این دولت و هر دولت دیگری نیازمند اتاق فکر فرهنگی است که متاسفانه در حال حاضر اصلا چنین چیزی وجود ندارد. یکی باید به مسوولان حاضر توضیح کامل بدهد چون اصلا ساختار جامعه موسیقی ایران را نمیشناسند، دغدغهای هم برای شناخت آن ندارند. مدیران کلان سیاسی و فرهنگی هم برای استفاده از عنصر فرهنگ باید جامعهشناس و روانشناس باشند و بدانند که الان وقت چه کاری است. دولت ما از ابتدا با رویکردی که برای ایجاد محبوبیت در نسل جوان با تتلو شروع کرد و همین حالا نسبت به او یعنی تتلو، گارد گرفته و هیچکس حاضر نیست که از او دفاع کند.
همین دولت حالا سراغ معین رفته است، ما این دعوت از آقای معین را قبلا با خواننده دیگری تجربه کردهایم و شاهدش بودهایم؛ راجع به آقای حبیب دیدیم که همین رویکرد اتفاق افتاد و آیا جز این بود که یک نام در اوج را به مملکت آوردیم و او هم دق کرد و آرزو به دل ماند که وعدههایی که به او دادند، عملی شود؟ مشکلِ ما آوردنِ معین نیست؛ این اشتباه فکری و تاکتیکی عناصرِ فرهنگی و مدیرانِ اجرایی کشور است. جالب ماجرا این است که اگر من و همکارانم به اداره ارشاد برویم و ترانههایی که معین خوانده را برای اجرا بدهیم، به آن ترانهها برای اجرای هنرمندانی که در همین آب و خاک هستند، مجوز نمیدهند بعد میآیند از خود معین دعوت میکنند، این واقعا خندهدار است.
این نکته را باید رییسجمهور، وزیر و مدیران فرهنگی ما بدانند که دوستی با مردم یک واسطه دارد و آن واسطه هنرمندان هستند که در اینجا درباره هنرمندان موسیقی صحبت میکنم، بارها ثابت شده که فعالیتهای اجتماعی سیاسی موزیسینها و هنرمندان چه تاثیری در جامعه دارد. دولتمردان این موضوع را به خوبی میدانند، گاهی هم برخی هنرمندان فریب خوردهاند و اتفاقا جمعیت زیادی را هم با خود به مسیر آوردهاند. اینکه از واژه فریب استفاده کردم به خاطر این است که هنرمندان گمان میکردند فردی میآید و اوضاع نابهسامان موسیقی را سامان میدهد؛ اما آیا شد؟ غیر از این است که همیشه موسیقی این مشکلات را داشته و دارد؟ درست است گاهی حجم مشکلات کم و زیاد شده اما هیچگاه هیچ دولتی نتوانست رویکردها را نسبت به موسیقی تغییر بنیادی بدهد.
سخن من این است که نمیشود یک بام و دو هوا فقط حرف زد؛ باید فضای اجتماعی و حوزه فرهنگ تکان بخورد، یعنی دولت واقعا شرایط را تغییر بدهد. این جامعه تغییر بنیادین میخواهد. یادمان نرود که اول انقلاب در حوزه موسیقی، هنرمندان چه کردند. بارها و بارها در برنامههای رسانهای و رادیو گفتهام که دولت به هنرمندان بیمهری کرده و دیگر هنرمندان پشت دولت نمیایستند، یعنی اگر جنگی باشد دیگر هنرمندان کار نمیسازند، دیگر گروه عارف و شیدا با هم جمع نمیشوند دیگر چاووشها تولید نمیشوند.
لطفیها، مشکاتیانها، علیزادهها، کامکارها و… دیگر کاری نمیکنند چون امیدی به بهبود اوضاع ندارند، اوضاع باید بهبود یابد و مردم حس کنند و این تغییر بنیادین میخواهد. امثال هنرمندانی مثل آقای گلریز اثری خواندند و محبوب شدند در صورتی که برادر ایشان آقای اکبر گلپایگانی که بسیار هم مهمتر بودند و تاثیرگذارتر، محدود و تحریم شد. نمیتوان صدایی که مخالف است را خاموش کرد و هنرمندان را غربال کرد. متاسفانه این فرصتها از دست رفت. یعنی همان چیزی که ابتدا گفتم، فقط به راحتی گاهی دو آجر بالا میاندازند و به فکر ساختن دوباره و از پایه نیستند.
ما عناصر بسیار قویتری در حوزه موسیقی داریم که در همین آب و خاک اجازه کار ندارند، اگرچه بحث پیچیده است. مثلث سهگانه آواز ایران شجریان، گلپا و ایرج را داشتیم، شجریان که در آن اتفاقات و فضایی که ما میدانیم و محدودیتها و محرومیتها میترسیدند که حتی اسم او را ببرند و ما در خیلی از برنامهها حتی اسم شجریان و گلپا را نمیتوانستیم بیاوریم؛ اما همچنان اینها را توجیه میکنند و اشتباهات خود را نمیپذیرند.
توجیه اشتباه، مردم را خشمگینتر میکند، اگر بپذیرند و اعلام کنند که اشتباه کردند خیلی بهتر است. هنوز از آن مثلث استاد ایرج زنده هستند. همچنان خیلیها با محدودیت و محرومیت کار میکنند؛ اساتیدی که در موسیقی قله هستند، چرا درباره این اشخاص صحبت نمیکنند؟ در هیچ حوزهای از جمله موسیقی اشتباهات خود را نمیپذیرند و عذرخواهی نمیکنند، خب عاقبت چه میشود؟ همین خود آنها را از درون متلاشی میکند. رسانهها هم نشان میدهند که در کشوری مثل ژاپن تعهدی که وزیر برای تعدادی مسکن میدهد، زمانی که نمیتواند انجام بدهد استعفا میدهد و گاهی خود را میکشد.
چون مسوولیت برایشان خیلی مهم است ما حتی نخواستیم به خودشان آسیب بزنند، بپذیرند آیا این توقع زیادی است؟ خود را دولت پاسخگو و خدمتگذار معرفی کردن که اهمیت ندارد، باید به این واژهها جامه عمل پوشاند. کدام کارگروه است یا کدام اتاق فکر است که قرار است یک روز کارکرد آن را در جامعه ببینیم؟ بهخاطر همین توصیه، نظر و دیدگاه من نسبت به قضیه نام بردن اسم معین هنرمندی که همه او را دوست داریم و با ترانههای او زندگی کردیم، رقصیدیم و شادی کردیم، جادهها را با صدای او رفتیم و… نمیتواند کمکی برای محبوبیتِ دولت در دل مردم باشد؛ مسوولان باید در وهله اول به اشتباهات خود اعتراف کنند تا بعد وارد فازهای جبران و… بشوند.
علیرضا امینی – برنامهساز، پژوهشگر و منتقد موسیقی
از هر چه میتوان گذشت به جز مام وطن
تمام هموطنان عزیزی که هر یک با دلیلی پیراهن مهاجرت بر تن کرده و عطا و لقای هر آنچه که داشتند را گذاشتند و رخت سفر بر بستند، از هر چه که گذشته باشند از خاک وطن هرگز… بسیار عزیزانی که غم غربت و حسرتِ دیدارِ پدر و مادر را به جان خریدند حتی آسمانی شدنِ عزیزانشان را بدرقه نکردند ولی یارای گذشتن از خاک وطن را نداشتند و هر لحظه آرزوی بوییدن و پنجه در خاک افکندن سرزمینشان را همچنان در سر دارند. از پدر و مادر گذشتند ولی از وطن هرگز و حال دولتمردی که باید در واقع سکاندار کشتی فرهنگ و هنر باشد نه ارشاد، وعده بازگشتی برای غربتنشینی از جنس هنر داده است که البته ممهور به ضوابط قانونی شده که این بازگشت در واقع حکایتی برای بازگشتی بیبازگشت یا بازگشتی برای بودن یا نبودن خواهد شد.
این کلام جناب وزیر از چند بُعد قابل بررسی است؛ حال آنکه آیا این کلام به صورت فعلی هیجانی صورت گرفته یا خیر؟ اگر به صورت آنی و هیجانی اعلام شده باشد که البته بعید به نظر میرسد تنها به خوراکی با تاریخ مصرفِ کوتاهمدت تبدیل میشود که برازنده مقام حقوقی ایشان و وزارت متبوع نخواهد بود ولی اگر آگاهانه و عامدانه باشد در وهله اول دفتر وزارتی و سپس معاونت هنری، نقش و الزام در جهت تنویر، روشنگری و حتی شفافسازی در امر تسهیلِ بازگشتی بدون اضطراب به آغوشِ پر مهرِ وطن برای این دست از هنرمندان یا هممیهنان عزیزِ سفرکرده را میطلبد نباید از این تلنگر تاریخی غافل ماند که در دهههای گذشته نیز دولتمردانی اقدام به چنین مسائل و بیان برگشت برای این دست از هنرمندان کردند ولی چه شد؟ با شکستن کمر هنر در هنرمند و کور کردنِ ذوق هنر در قلب و چشم او که نمونهاش را قریب به اتفاق میشناسیم که بازگشتش بازگشتی به عمق خاک سرد در وطن شد و نه بیشتر.
به نظر میرسد این دعوت جناب وزیر به مهمانی هنر از هنرمندانی همچون آقای معین، در خاک وطن الزامات قانونی را میطلبد که از حیطه اختیارات او خارج خواهد بود و همفکری، همکاری و همیاری دیگر نهادها و وزارتخانهها را طلب میکند و بالاتر از هر یک از آنها رایزنی جدی از طرف شخص وزیر و دایره حقوقی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی با قوه قضاییه در جهت حفظ آبرو و شأنیت هنرمندانی که عاشق وطن و مردمشان هستند تا بیواهمه و ترس بر خاک وطن بوسه بدهند و هنر خود را برای مردمی از جنس خود و خاک هنرآفرین موطن خودشان خرج کنند. چه بسا به این شکل، رأفت تعالیم دینی هم که سالهاست به صورت نمادین فقط درس داده شده و بیان شده، بالاخره به فعل تبدیل شود و بازگشت عزیزان و اساتید هنرمند به این خاک پر گوهر بر سطح خاک باشد و نه در قعر خاک؛ چرا که دیگر این دعوت فریبی بیش نخواهد بود و سرابی از جنس بازگشتی بیبازگشت است.